♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ برای خوش حال بودن نیازی نیست که همیشه دلیل داشته باشیم گاهی میشه بی دلیل بخندی میشه بی دلیل شاد باشی عمر ما کوتاه تر از اون چیزیه که دنبال دلیل باشیم اگه قرار باشه برای هر چیزی دلیل مشخصی داشته باشیم اون حس دیگه حس واقعی نیست باید بی دلیل شاد بود باید بی دلیل خندید باید بی دلیل عشق ورزید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نوشته شده از کیارش
o*o*o*o*o*o*o*o با حال و روزی که پیدا کرده بود تنها فیروز عمید میتونست اونو از این مخمصه نجات بده. با خودش گفت
دلم آرامش میخواهد؛ازهمانهایی که درتراس مینشینم و آرام کتاب میخوانم و به گذر ثانیه ها میندیشم به این فکر میکنم که ماآدم ها گاهی خیلی چیزهارا فراموش میکنیم،مثلا فراموش میکنیم هرکس که ماراازکاری منع میکنید دلیلش این نیست که به خوشبختی ما حسودی میکند،یا اینکه فراموش میکنیم کسی که داریم قلبش را میشکنیم عضوی از ماست غریبه یا دشمن نیست،فراموشمان میشود که زندگی کنیم وفراموشمان میشود که برای زندگی کردن آمده ایم نه برای کارکردن و فخرفروختن...حرفم این است که خواهره عزیزم برادره عزیزم دوست گلم ساده باش نه تاحدی که سواستفاده کنند در حدی که بتوانی کارکنی تا زندگی کنی نه اینکه زندگی کنی تا کارکنی ازکنار مشکلات بگذر،باخود نگو من حتما باید حلش کنم بعضی از چیزها بعضی ازحرفها هستند که باید نادیده اشان گرفت نه اینکه ضعیفی نه فقط برای اینکه خودت آرام باشی و دچار حواشی این دنیا نشوی؛بخند بی دلیل و بادلیل بگذار بگویند دیوانه است،تاآنهاگفتند دیوانه که تو دیوانه نمیشوی،اصلا دیوانه هم باشی که چی؟!دردنیایی که دوزوکلک معیار پیروزی و برتری و دروغ گفتن دلیل خوشبختی پوشالیست دیوانگی مهبتیست که داشتنش لیاقت میخواهد حال دیوانگی را به حال این انسانهای به ظاهر عاقل ترجیح بده،بگذاربه خاطره همین حالت کنارت بگذارند به درک همینکه حالت خوب باشد بس است به این آدمک های ویترینی نیازی نیست،مهم حال خوبت است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
..♥♥.................. در اعماق آسمان تیره ی چشمانت همان جا کنار ستارگان درخشان ... چیزی هست ناشناخته اما بسیار خوب و لذت بخش که گرم میکند وجودم را نیازی نیست سخن بگویی ، تنها نگاه کن از همان نگاه های عمیق و نافذ ، تا به زانو در آوری هر دلی را که از سنگ است و عشق را نمیشناسد ..*~~~~~~~*..
یروزی روزگاری تازه نت داشت همه گیر میشد نه که نبودااا بود..اما تک و توکی ازش استفاده شخصی میکردن تازه نه با گوشی با سیستم بود فقط وارد شدن به نت هم مکافاتی بود باید یه خط تلفن مستقیم به سیستم وصل میشد بعد باس میرفتی کارت اینترنتی بخریدی کانکت میساختی رمز میزدی اون وقتا سیستم نت دیال اپ بود یه چیزی تو مایه های ماشین هندلی یه صداهای انکرالصواتی از کامپیوتر بلند میشد تا کانکت بشی سرعت هم در حد یورتمه رفتن حلزون تنها مرورگری هم که وجود داشت یاهو مسنجر بود القصه یروزی با همه ی این مصیبتها بالاخره انلاین شدم حسی که داشتمو یوری گاگارین برا فتح ماه نداشت همینطور که داشتم برا خودم ول میچرخیدم نمیدونم چه سایتی بود که واردش شدم انگار یه چیزی مث چتروم بود دیدم یه پیام اومد رو صفحه فقط کلمه Hi رو متوجه شدم جناب یابومسنجر یه گزینه داشت وقتی کلیک میکردی یه بوق ویبره مانند سیستم طرف مقابلت میزد حالا من تو هپروت Hi مونده بودم که دیدم واویلا کامپیوتر داره هی زر و زر بوق میزنه عاقا ریدم تو خودم مث شصت تیر شات داون کردم و زدم بیرون گفتم گمونم منو هک کردن حالا همه ی سیستم من یه فیلم تایتانیک بود و چندتا عکس خودم و رفقام با زیر شلواری خشایاری چرا اینقدر از هک ترسیده بودم بماند این گذشت تا چندسال بعد سر و کله ی چترومهای ایرانی تو نت پیدا شد منم مث ادم فضول هُل خوردم تو یکیش تا وارد شدم یه پنجره باز شد و نوشت سلام..اصل میدی ؟ من حالا چهارتا شاخ رو سرم سبز شده بود که اصل چیه یاخدا دوباره پیام اومد اصل لطفا
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به پسرم گفتم نیازی نیست جز ۳ شاگرد برتر کلاس باشد شاگرد متوسط بودن خوب است زیرا فقط شاگردان متوسط وقت خالی دارند تا مهارت های دیگر هم بیاموزند
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * من دکتر «س. ص» متخصص اطفال هستم سال ها قبل، چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم؛ کنار بانک دستفروشی بساط باتری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته آن زمان تلفن های عمومی با سکه های دو ریالی کار می کرد جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده؛ او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها «صلواتی» است گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت «صلوات» بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد (دو ریالی «صلواتی» موجود است) باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم دوریالی مجانی داد گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی می دهی؟ با کمال سادگی گفت: ۲۰۰ تومان؛ که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی می گیرم و صلواتی می دهم مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر برای پول دویدن و حرص زدن، دیدم این دستفروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا می دهد در صورتی که من تاکنون به جرأت می توانم بگویم ی یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم احساساتی شدم و دست کردم جیبم، ده تومان به طرف او گرفتم آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف داشتم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم به او گفتم : چه کاری می توانم بکنم؟ گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم گفت: آقای دکتر! شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمی دانید چقدر ثواب دارد صورتش را بوسیدم و خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم... دگرگون شده بودم، ما کجا اینها کجا؟ از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون؛ «شبهای جمعه مریض صلواتی می پذیریم» دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اما گفته های آن دستفروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی گفت باور نمی کردم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و من خاموش راستى یك سوال: شغل شما چیه؟ برای بخشنده بودن، پول مهم نیست باید ببینیم چی داریم؟ گاهی با بخشیدن بک لبخند کوچک می تونیم بزرگترین بخشنده باشیم خدا را فقط با خم و راست شدن و امتداد والضالین نمی توان شناخت من و دنیا، همدیگر را رنگ می کنیم من با مداد سیاه، دنیا با مداد سفید من، روزهاي او را او موهاي مرا راستی شغل شما چیست؟ چه کاری در راه خدا میتوانید انجام بدهید؟ دریغ نکنید * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * دکتر حسن امینی فرد
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم